وقت دیدین زی زی گلو چنان شعف می کردم که نگو الان با دیدن سرگیجه هیچکاک هم حال نمی کنم اون دوران فوتبال با توپ پلاستیکی خیلی حال میداد اما الان pes و fifaنصف اون فوتبال حال نمیده بازی شورش در شهر تو سگا از همه بازی های با گرافیک امروزی بیشتر خال میداد.
از این پفک نمکیا بود 25تومن.داخلش 1جعبه سبزه کوچیکه گرد جایزه میزاشتن..توش50تومن بود بعضی وقتا.با اون پول هم 2تا پفک میخریدیم ولی داخلشون هیچی نبود.
ممنون ازتاپیکت
اخ یادم میاد وقتی توجیبی نداشتم وقتی میخواستم برم مدرسه 10 بار خدافظی میکردم مادرم میفهمید که تو جیبی میخوام رک نمیتونستم بگم برا من بول بده
دو زار میدادند ومیرفتم مدرسه خرج 3 روزم بود.
- گشنه و تشنه رفتیم جیگرکی، می گیم آقا بی زحمت دو سیخ جیگر و یه سیخ هم بال بدید.
می گه: بال مرغ؟
پـَـ نَــ پَــ بال گوسفند!!!
2- گفتم، بی زحمت دو سیخ جوجه ...
گفت جوجه کباب؟
پَـ نَـ پَـ ازین جوجه رنگی ها هست قرمزه و بنفشه ...! خوشگله...!
***
3- رفتیم جنگل، بسات کباب رو آماده کردم، سگ اومده گوشتای کباب رو بدزده
داد زدم، چِخه! تـــــــوله سگ
دوستم میگه آخی فرار کرد! چخه گفتی تا در بره؟
پَ نه پَ ! منظورم این بود که برو کار میکُن مگو چیست کار که سرمایه ی جاودانیست کار
***
4- دوستم میگه توله سگ یعنی بچه سگ؟
پـَـــ نــه پـَـــ طول سگ ضرب در عرض سگ، مساوی است با مساحت سگ...
***
5- مادرم میگه چرا تو فکری؟
می گم دنبال دوست می گردم،
می گه از تنهایی در بیای؟
پَـ نَـ پَـ می خوام توی پَـ نَـ پَـ ها ازش استفاده کنم
***
6- ماشینو روشن کردم راه افتادم
سیستم سخنگو ماشین میگه <<درب خودرو باز است >>
میگم ای بابا توام هم که فقط همینو بلدی
میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوای بیام واست ببندمش!!!
***
7- عاقد: عروس خانم وکیلم؟
عروس : پَـ نَـه پـَــــ تو این بی شوهری می رم گل بچینم!!!
***
8- تو این بحران اقتصادی 10هزار تومان دادم گل برا همسرم خریدم . گل رو بهش دادم با تعجب میگه گـُـــــــــــله ؟
پَـ نـَ پَـــــ صبر کن ببینم نظر کمک داور چیــــــــه، شاید آفساید باشــــــــــه اصلآ!!!
***
9- داشتم آهنگو هی جلو عقب میکردم که تکست آهنگو بنویسم.
دوستم برگشه میگه: ای بابا، تویی هی آهنگو جلو عقب میکنی؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ خواننده رو این قسمتش خیلی تاکید داره
***
10- به معلممون میگم:
آقا اجازه هست بریم دستشویی؟
میگه واجبـــــــــه؟
پَـ نه پَـ مستحبه!!!
داستان پرواز در اسمانها
مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
( خوب بخوانید زمانی که متوجه متن شدید لبخند بزنید )
طرف میره عروسی میبینه همه موبایل به کمر بستن . اونم یه کاغذ لوله میکنه میبنده به کمرش . یکی بهش میگه یه کاغذ گیر کرده به لباست, طرف میگه د نه د این فکسه.
با سلام
یارانه شما این ماه واریز نمیشود
شما را در پراید مشغول خوردن پسته دیده اند !
مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود
و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند
و آنها دو دوستش را کشتند
وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی
گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند
چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند
خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند
وقتی نوبت به من رسید به آنها
گفتم
لطفا زشت ترین شما مرا بکشد.
در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکایت برد
صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى
مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.
گفت : پس به شیراز برو
او گفت : شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست
گفت : پس به تبریز برو
گفت : آنجا هم در دست نوه شماست
صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم برو به جهنم
مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.
روزی مدیر یكی از شركتهای بزرگ در حالیكه به سمت دفتر كارش می رفت
چشمش به جوانی افتاد كه در كنار دیوار بیکار ایستاده بود
و به اطراف خود نگاه میكرد
جلو رفت و از او پرسید:
شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می كنی؟
جوان با تعجب جواب داد:
ماهی 2000 دلار
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد
و از كیف پول خود 6000 دلار را در آورده
و به جوان داد و به او گفت:
این حقوق سه ماه تو
برو و دیگر اینجا پیدایت نشود
ما به كارمندان خود حقوق می دهیم
كه كار كنند نه اینكه یكجا بایستند
و بیكار به اطراف نگاه كنند
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد
مدیر از كارمند دیگری كه در نزدیكیش بود پرسید:
آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟
كارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد:
او پیك پیتزا فروشی بود كه برای كاركنان پیتزا آورده بود!
روزی دخترک از مادرش پرسید: مامان نژاد انسان ها از کجا اومد؟
مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد اون ها بچه دار شدند و این جوری
نژادانسان ها به وجود اومد
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید
پدرش پاسخ داد: "خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد.."
دخترک که گیج شده بود
نزد مادرش رفت
و گفت: مامان تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید
ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند!
من که نمیفهمم؟
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است
من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم
و بابات درمورد خانواده ی خودش گفت.
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند
که وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند
و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است
پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه
آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم
و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید
ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید
نمیخواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل
آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید
که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله
هفته پیش درگذشت
و در طول آن سه سال
حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمیکرد؟
مسئول خیریه با کمی شرمندگی نه، نمیدانستم خیلی تسلیت میگویم
وکیل
آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید
که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند
و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است
و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟
مسئول خیریه با شرمندگی بیشتر نه
نمیدانستم
چه گرفتاری بزرگی
وکیل
آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید
که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است
و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی
برای تأمین هزینههای درمانش قرار دارد؟
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود
گفت
ببخشید
نمیدانستم اینهمه گرفتاری دارید
وکیل
خوب حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکردهام
شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟
این دیگه اند نامردیه